
طبع شعر پدربزرگ محله فلسطین وامدار انقلاب است
عشق به سیره ائمه اطهار، بزرگترین افتخار محمدعلی روحانینژاد شاعر و مداح ۸۲ ساله محله فلسطین است. آنطور که میگوید قصه طبع شعرش را نیز وامدار انقلاب و مصیبتهای مبارزان آن زمان است.
نخستین ابیاتی که او را وارد دنیای شعر و غزل کرد و پیوند او را بهنوعی با پیامبر و ائمه اطهار بیشتر، همان غزلی بود که در وصف انقلاب سرود و بعدها شد شعری از کتابش «شکوفههای نبوت»:
فضای قیرگون مملکت روشنگری دارد
بدان ظالم که حزبا... ما هم رهبری دارد
تو، چون ضحاک بر حکم جوانان حکم میدادی.
ولی دیدی که ملت کاوه آهنگری دارد
حاج محمدعلی در ۸۲ سالگی و با یک عمر شاعری و مداحی برای اهل بیت، تازه میگوید: چه سود که در این گذر، هیچگاه سیراب از عشق آنان نشدم و هر چقدر در این وادی پیش رفتم آن را بیانتهاتر از پیش یافتم و دریافتم نهتنها شعرم، بلکه خودم و دنیایم نقطهای است بیرنگ از بیکرانهای اقیانوس و رنگینکمان حکمت ارکان دین مبین اسلام.
صدای من حق مردم است
محمدعلی روحانینژاد در سال ۱۳۱۱ هجری خورشیدی در محله سراب شهر مشهد دیده بر دنیا گشود. او در خانوادهای مذهبی با سطح معیشتی متوسط رشد یافت و آنطور که میگوید کودکی، جوانی و میانسالیاش سرشار از خاطرات بیشماری است که حافظه اش در ۸۲ سالگی زیاد به شرح آنها قد نمیدهد.
محرومشدن از نعمت پدر در سن ۱۲ سالگی خاطرهای است که از آن بهعنوان تلخترین یاد میکند. اتفاقی که سبب شد او بهعنوان فرزند ارشد، ناچار به تامین معیشت خانواده شود و تحصیل را در همان ششم ابتدایی رها کند. میگوید: بزرگترین افتخارم این است که از کودکی با قرآن و سنت تعالیم پیامبر و اهل بیت نبوت آشنا شدم و این را وامدار مانوسبودن پدرم با قرآن هستم.
او در محله سراب کاروانسرا داشت و شغل دیگرش هم علافی بود و از بد روزگار، مدت زیادی نتوانستم از بودن سایهاش بر سرم بهرهمند باشم. این مداح اهل بیت، سالهای بیشماری را بدون هیچ مزد و پاداشی برای اهل بیت مداحی و مرثیهسرایی کرده است.
میگوید: صدای من و مداحی من حق مردم است؛ این کارها مزد نمیخواهد. انگار خدا آن صدا را برای همان کار به من عطا کرده بود. شغلم رانندگی بود و مداحی افتخارم. افتخاری که آن را از استاد آذر که خودش، هم شاعر بود و هم مداح آموخته بودم.
صدای من و مداحی من حق مردم است؛ این کارها مزد نمیخواهد. خدا آن صدا را برای همان کار به من عطا کرده بود
مداحی؛ برگ برنده در ازدواج
محمدعلی ۱۲ ساله بعد از فوت پدر مانده بود با ۷ سر عائله که ارتزاق میخواستند. در محله سراب خیاط خانهای بود که همان سالها درآمد یک تومانی شاگردیاش، شد روزی خانوادهاش.
در کنار خیاطی مداحی را نیز به پیش برد تا رسیدن به ۲۵ سالگی که در مجالس بهصورت افتخاری مداحی میکرد و این شغل افتخاری و خلق خوب و نجابتش او را در محله سراب شهره خاص و عام میکرد. همین هم برای او زمان ازدواج برگ برندهای شد.
سال ۱۳۳۶ محمدعلی جوان خوش قدوقامتی بود و تمام وجنات یک جوان خوب را برای ازدواج داشت. خیلیها در محله سراب سربهراه بودنش را دیده بودند، وقتی در مسیر خانه تا دکان خیاطی در آمد و شد بود. یک روز وقتی دو دختر مدرسهای از پشت شیشه مغازه عبور میکردند، اوستا به یکی از آنها اشاره کرد و گفت: دختر معمار است. میخواهی برایت آستین بالا بزنم و این جمله شروع قصه خواستگاری بود.
ساکن قدیمی محله فلسطین میگوید: سطح زندگیمان خیلی با خانواده همسرم سنخیت نداشت. اما آنها گفتند فقط نجابت و تلاشت برای ما مهم است. مهریه همسرم ۵ هزارتومان بود، اما آنها ۴ هزار و ۸۰۰ تومان جهیزیه دادند که در آن زمان مبلغ درخور توجهی بود.
او در ادامه میخندد و تعریف میکند: من بسیار مادرخانمم را دوست داشتم و او هم بسیار به من توجه داشت. از آنجایی که صدای خوبی در قرائت قرآن داشتم خیلی وقتها میگفت: آقا محمدعلی، برایم قرآن میخوانی؟
عالم پدر مدیرکل دامپروری خراسان رضوی
اول زندگی، خانمم را بردم به همان خانه هزار متری پدریام در محله سراب. کمی که وضع مالیام بهتر شد ماشینی خریدم و رانندگی کردم. کمکم وضع مالیام بهبود پیدا کرد و ملک پدریمان هم تقسیم ورثه شد و توانستم این منزل را در محله فلسطین بخرم.
زندگی آن روزها خیلی سخت نبود. کافی بود یککم تلاش و پشتکار و ایمان داشته باشی تا خیلی زود پیشرفت کنی. همین هم شد و بعد چند سال، سه پسر و چهار دختر حاصل زندگیمان شد که حالا از فرزندانم ۱۵ نوه دارم و دو نبیره. هرکدام شیرینی خودشان را دارند و یکجور خودشان را در دلم جای میدهند.
حاج محمدعلی از شغل و پیشه فرزندانش باافتخار صحبت میکند: پسر من مدیرکل دامپروری خراسان رضوی است و این نشان میدهد خانمم در تربیت فرزندانم، وقتی من دائم در سفر بودم بسیار سنگتمام گذاشته است. خدا خیرش دهد زمانی که از کار تاکسی ارتقا پیدا کردم، اتوبوسی خریدم و زدم به جاده.
بعضی وقتها دو سه روز سفرم به شهرهای کشور طول میکشید و در تمام اوقاتی که در منزل بودم و نبودم، خانمم بار اصلی تربیت فرزندانم را به دوش کشید.
او ادامه میدهد: یک دخترم خادم حرم است و این پسرم هم مدیرکل و من از داشتن چنین فرزندان بامحبتی بسیار خرسندم. حس خیلی خوبی است پدر مدیرکل بودن. حس میکنی درخت زندگیات میوههای قابلی داده است و خستگی ۸۰ سالهات از تنت بیرون میرود. دست همه بچههایم درد نکند. از همان ۹ سال پیش که مادرشان به رحمت خدا رفت، هیچ زمانی احساس بد دورافتادهشدن را نداشتهام. فرزندانم مثل پروانه دورم میچرخند و من از همهشان راضیام.
حافظ و سعدی، شاعرم کردند
از همان اوایل شاهنامهخوانیهای پدر با زندگی ما مانوس شده بود، اما من خیلی بیشتر با شعرهای حافظ میتوانستم ارتباط برقرار کنم. شعرهای حافظ و سعدی را بسیار میخواندم. در بحبوحههای انقلاب خیلی اتفاقی شعری در وصف آن روزگار بر زبانم جاری شد و مصیبتهای مبارزان آن روزها سرآغاز دفتر شعری شد که در سال ۸۵ توسط فرزند دومم به چاپ رسید.
من هنوز هم پیش از مناسبتهای مذهبی و اعیاد تصمیم به گفتن شعر میگیرم و بعد از مدتی غزلی میسرایم.
حاج محمدعلی پس از چاپ کتابش ابیاتی از دستنوشتههایش را به کتاب شعرش الصاق کرده است تا روزی که دوباره بتواند کتابش را با ضمیمههایش به چاپ برساند.
اشعاری که در قالب مناجات، هشدار، موعظه و مدح و ثنای رسول اکرم و ائمه اطهار سروده است. خودش میگوید خیلی بیشتر با غزلی که برای حضرت زینب سروده ارتباط برقرار میکند و بخشی از ابیات آن را با صدای رسا و زیبایش میخواند:
زینبای آنکه کند فخر به تو مادر توای که یاور به حسینی و خدا یاور تو
تویی آن درّ گرانمایه که در ملک وجود
هیچ زن نامده مانند تو و مادر تو
اسوه صبری و گنجینه علم و ادبی
هست رخشندهتر از شمس و قمر اختر تو
یک روز پدربزرگ محله فلسطین
حاج محمدعلی خیلی از روزهایش را از همان صبح میرود پیش امام رضا (ع) در حرم. برخی روزها نماز ظهر به خانه بازمیگردد و البته باز هم برای پاسداشت نماز جماعت، میرود مسجد المهدی در فلسطین ۱۴.
مطالعه کتابهایش در خانه یکی از اصلیترین برنامههای اوست. میگوید: این روزها حافظ و تفسیرش را بیشتر از هر کتاب دیگری میخوانم. کتابی در تفسیر حافظ دارم که ثابت میکند حافظ بسیاری از اشعارش را برای جریاناتی که بر ائمه اطهار و رسول اکرم گذشته سروده است و بسیار زیبا ارتباط بین آن وقایع تاریخی و اشعار حافظ را توضیح میدهد.
یکی دیگر از کارهای این پدر بزرگوار دید وبازدید با فرزندان و نوههایش هست که میگوید: خدا فرزندانم را خیر دهد که با درکنارمبودن و سرزدن به من از ۹ سال پیش که همسرم فوت کرده است، نگذاشتهاند حس تنهایی در وجودم رخنه کند.
* این گزارش شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳ در شماره ۱۲۲ شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.